زنبورک

 

 

 

میون باغ رو گل ها

یه زنبورک خوابیده

آفتاب زرد  پاییز

روی تنش تابیده

زنبورک طلایی رنگ

ناقلای زبر و زرنگ

میون باغ و بیشه

 پر می زنه همیشه

وقتی که وز وز می کنه

منو خیلی می ترسونه

می ترسم از نیش او

درمیرم از پیش او

 شاعر:مهری طهماسبی دهکردی

مدیر مدرسه ............چه کرد؟

امروز(چهارشنبه 25 دیماه)وقتی این خبر را در جام جم خواندم،بسیار حیرت زده ومتأسف شدم؛حیرت کردم چون انتظار آدمکشی و جنایت از مدیر مدرسه را نداشتم و متأسف شدم چون دیدم کسانی وارد آموزش و پرورش شده اند و جریان امور را در دست دارندکه برای این کارصلاحیت لازم را ندارند.شما باور می کنید که مدیر یک مدرسه با همکاری سرایدارش بتواند اسلحه تهیه کند و با آن سر کارمندش را هدف قرار دهد و بعد از کشتن وی،جسدش را سربه نیست نماید؟............
ادامه نوشته

خورشید خانم

خورشید خانم تو یک توپ طلایی

تو  آسمونی اون بالابالایی

نور می پاشی به روی دشت و صحرا

گرم می کنی هر گوشه ی زمین را

وقتی یه دونه توی خاک می خوابه

نور تو روی خاک اون می تابه

گرم میشه و دونه شکوفا میشه

زمین پر از گل های زیبا میشه

با اینکه خیلی ناز و مهربونی

نمی ذاری نگات کنم،

چشامو می سوزونی

شاعر:مهری طهماسبی دهکردی

داستان پیدایش هندوانه

انوشيروان زنجيري جلوي قصرش آويزان کرده بود و نگهباني هم براي آن گذاشته بود تا هرکس که به او ظلم شده بود و يا مشکلي داشت، آن زنجير را به صدا درآورد.

ادامه نوشته

درباره كريسمس و سال نو ميلادي چه مي‌‌دانيد؟

درباره كريسمس و سال نو ميلادي چه مي‌‌دانيد؟

آداب و رسوم مذهبی نمی تواند متاثر از فرهنگ بومی نباشد. از همین رو، آداب و رسوم اعیاد دینی و از جمله جشن های سال نو میلادی و میلاد حضرت عیسی مسیح نیز در جوامع گوناگون اندکی تفاوت دارند. زیرا در گذر زمان دین و فرهنگ از یکدیگر متاثر می شوند اما این تاثیر در کلیسای ارمنی و مسیحیان ارمنی پر رنگ تر از دیگر ملت هاست و این به دلیل ملی بودن کلیسا نزد ارامنه است.

ادامه نوشته

اززبان کودکان غزه

 

ما بچه ها دوست داریم

همیشه خندون باشیم

دوست نداریم که غمگین،

خسته و گریون باشیم

 

بعضی آدم بزرگا

کودکی یادشون  نیست

جنگ به  پا می کنن

بچه ها رو یادشون نیست...............

ادامه نوشته

جشن تکلیف

 

نماز،گفتگو با خداست

اونروز که جشن تکلیف

تو مدرسه به پا شد

در دل کوچک من

شور و شری به پا شد

 

گفتم با یاد خدا

انس می گیرم همیشه

دلم با یاد خدا

راحت و آروم میشه

 

وقتی که بانگ اذان

می پیچه تو شهرما

من به نماز می ایستم

حرف می زنم با خدا

 

 با اون خدا که مهربون و پاکه

خالق این زمین و آب و خاکه

با اون خدا که همتایی نداره

ابر سیاه به لطف اون، می باره

 

مترسک

مترسک

میون ِ یک مزرعه

مترسک  بی خیال

نشسته بود، رو سرش.....................

ادامه نوشته

چهار فصل

چهار فصل سال

من می دونم که هرسال

چهارتافصل داره

اول اون چهارتا

فصل خوب بهاره

 

بهار میاد با شادی

سبزه و گل میاره

رو شاخه ی درختا

برگ تازه میذاره

بعد از بهار،تابستون

هوای گرمی داره

تعطیلات تابستون

حال و هوایی داره

 

بعد از تابستون،پاییز

میاد با رنگای شاد

برگ درخت می ریزه

وقتی که میوزه باد

اما زمستون سرد

بعد از فصل پاییزه

آسمون ابری میشه

گوله گوله  برف می ریزه

چهارتا فصل خدا

جالب و رنگارنگه

هر کدومش یه جوری

خوشگله و قشنگه

 

بوسه ی بارون

بارون میومد دونه دونه

می ریخت روی بوم خونه

من رفتم توی ایوون

نشستم زیر بارون

بارون بوسم کرد

خیسِ خیسم کرد

بارون بارونه

چه مهربونه!

وقتی می باره

شادی میاره

شاعر:مهری طهماسبی دهکردی