فرق دانا و نادان

به نام خدا

روزی حضرت عیسی(ع) با گروهی از یارانش سخن می گفت. یکی از یارانش به او گفت:« ای پیامبر بزرگوار، شما به اذن خدای متعال قادرید مردگان را زنده کنید و بیماران را شفا دهید و کورها را بینا سازید. شما افرادی را شفا داده اید که به  بیماریهای لاعلاجی مثل جذام مبتلا بوده اند.افراد فلج و زمینگیر را شفا داده اید به  طوری که از بستر بیماری برخاسته اند و توانسته اند روی پای خود بایستند و راه  بروند. آیا مرضی هم هست که نتوانسته باشید شفا دهید؟

ادامه نوشته

یه پرنده...

یه پرنده دوست داره

آسمون آبی باشه

روزای خوب خدا

صاف و آفتابی باشه

یه پرنده دوست داره

خوب و مهربون باشه

شب پیش ستاره ها

روز تو آسمون باشه

یه پرنده دوست داره

تو دلا غم نباشه

لبا پرخنده باشه

درد و ماتم نباشه

یه پرنده دوست داره

رو زمین جنگ نباشه

همه دل ها شاد باشن

هیچ دلی تنگ نباشه

یه پرنده دوست داره

قفسش باز بمونه

از قفس فرار کنه

راحت آواز بخونه

شاعر:مهری طهماسبی دهکردی

داستان بهرام گور و لنبک آبکش

به نام خدا

در یکی از روزهای خدا، بهرام گور با گروهی از پهلوانان و دلاوران سپاه، به شکار رفت. در راه به  پیرمردی عصا به دست برخوردند و با او به گفتگو پرداختند. پیرمرد گفت:« ای پادشاه، در شهر ما دو مرد زندگی می کنند که  یکی از آنها  فقیر و تهیدست  و دیگری مالدار و ثروتمند است. مرد فقیر سقائی جوانمرد است به نام لنبک آبکش که  روزها در بازار آب می فروشد و درآمد حاصل از آن را خرج مهمانان از راه رسیده می کند و به فکر پس انداز برای فردایش نیست اما مرد ثروتمند براهام نام دارد و جهود خسیس وپست و بدجنسی است که با وجود ثروت بی حد و حسابش، دیناری خرج نمی کند و خیرش به هیچ کس  نمی رسد.»

ادامه نوشته